چکیده:
فیلسوفان مسلمان با استناد به قاعده «ما لا حد له لا برهان علیه» و «ما لا برهان علیه لا حد له» پیوند معرفت تصوری و تصدیقی انسان را نسبت به برخی موجودات نشان داده و امکان یا امتناع یکی از آندو را دلیل بر امکان یا امتناع دیگری معرفی کردهاند.<br /> در این مقاله، نخست به اختصار از چیستی و اقسام حد و برهان سخن به میان آمده و سپس مفاد اصل و عکس این قاعده تشریح شده است. در ادامه، با توجه به ادله و مستندات قاعده، به این نتیجه دستیافته ایم که مفاد برخی از این ادله، تثبیت ملازمه کلی بین معرفت تصوریِ حاصل از حد وجودی و معرفت تصدیقیِ برگرفته از برهان لم مطلق است و برخی دیگر نیز ـ از جهت وجود و عدم ـ بر ملازمه بین دو نوع معرفت، دلالتی ندارند. مطابق مفاد دلیلی دیگر میتوان ملازمه بین حد و برهان لم مطلق را به حد ماهوی نیز تعمیم داد و در مورد کلیت یا جزئیت گزارههای حاکی از ملازمه وجودی و عدمی بین دو نوع معرفت، قائل به تفصیل شد.
خلاصه ماشینی:
در ادامه، با توجه به ادله و مستندات قاعده، به این نتیجه دستیافته ایم که مفاد برخی از این ادله، تثبیت ملازمه کلی بین معرفت تصوریِ حاصل از حد وجودی و معرفت تصدیقیِ برگرفته از برهان لم مطلق است و برخی دیگر نیز ـ از جهت وجود و عدم ـ بر ملازمه بین دو نوع معرفت، دلالتی ندارند.
بنابراین پیش از ورود به بحث تحلیل مفاد قاعده، به اختصار سه تقسیمبندی «حد ماهوی، حد وجودی و حدالوجود را بیان میکنیم: حد ماهوی حد ماهوی ناظر به ماهیت است که خود به دو قسم تقسیم میشود: الف) حد ماهیت در ظرف وجود از این نوع حد به حد حقیقی نیز تعبیر میشود.
کلیبودن یا جزئیبودن گزارههای حاکی از رابطه وجودی و عدمی حد و برهان با توجه به اینکه قاعده مورد گفتگو در متون فلسفی گاه به صورت «ما لا حد له لا برهان علیه» و گاه بهصورت «ما لا برهان علیه لا حد له» آمده، کدام یک از آنها مورد نظر فیلسوفان است؟ آیا آنچه حد ندارد برهان ندارد؟ یا آنچه برهان ندارد حد ندارد و یا هر دو گزاره مقصود است؟ اگر یکی یا هر دو مقصود هستند، به صورت کلی صادقند یا جزئی؟ (این پرسشها در مورد دو گزاره «آنچه حد دارد برهان دارد» و «آنچه برهان دارد حد دارد» نیز مطرح است.