چکیده:
تنزیه و تشبیه، یکی از مباحثی است که پیوسته متکلمان به آن توجه داشته اند. تنزیه، منزه دانستن خداوند از هر گونه صفت انسانی و تشبیه، نسبت دادن ویژگی های مردمان به آفریدگار است. فردوسی در مقام تنزیه، به تعبیر نگارنده، یزدان را «خداوند نام» می گوید که تنها نامی از آن در میان است و در مرتبه تشبیه، او را «خداوند جای» می نامد؛ یعنی همان مقام شکل گیری آفرینش که مظاهر اسماء و صفات خدا در هستی گام می نهد و به این سان آفریدگار، توصیف پذیر می شود. آن چنان که از برخی متون پهلوی زردشتی، متن های مانوی و تفکر شیعیان اسماعیلی نیز برمی آید، یزدان پیش از آفرینش، تنها نام است؛ اما پس از آفرینش دارنده جای می شود که شناسایی او را ممکن می کند. فردوسی همچنین در مصراع: «ز نام و نشان و گمان بـرتـر است» به راه تنزیه می رود؛ ولی در مصراع پس از آن: «نگارنده بر شده گوهر است» با تشبیه، یزدان را نگارگر یا نقاش می خواند و به این گونه، تنزیه و تشبیه را همراه می کند که این دیدگاه از اندیشه های شیعی و باورهای باستانی او برخاسته است.
Assimilation-purification is an argument has permanently been considered by theologians. Purification is to purify God from all human characteristics and assimilation is to attach human adjectives to God. In order to purify God، Ferdowsi has called God as 'the God of name' of which the name is only remained and in place of assimilation has called him as 'the God of place' which is the place where creation forms and the signs of God's names and adjectives come into being and God turns to be explicable. As some Zarathustra texts show، God، before creation، was only a name، but after creation changes to the owner of place which makes him identifiable. Ferdowsi، also، in the line ' he is beyond name، signs، and guesses' has had purification in his mind، but in the other line: 'the writer of selected substance' points at assimilation and calls God as a painter. This is how he accompanies assimilation with purification.