چکیده:
در این تحقیق، تلاش آن است با نامه ها، شناخت و اشاعه فرهنگ کهن و پربار ایران بیان شود. نوشتار از جنبه موضوع، زمان، مکان و لحن بنیادی، مفهومی ایرانی دارد. سراسر منظومه ویس و رامین را پرتوی از فر تبار ایرانی فرا گرفته است. با اینکه فخرالدین اسعد گرگانی فضای زمان زندگی خویش را، با ذکر تحمیدیه و ستایش پیامبر و حاکم شهر اصفهان و بانی کتاب در قرن پنجم هجری لحاظ داشته، اما واژه ها همچنان سبکبار و روح نواز از عشق و دلدادگی نیاکان ایرانی پیام دارند. تحقیقی که در روایت از نامه های ویس و رامین انجام شد، نمایی مختصر از گفتار داستان را داراست. وفاداری، مهربانی، اشاره به وصف زیبایی های ویس، درکنار سخنان سنجیده او، اشاره به جفاهای رامین، و سرانجام عدل و فرهنگ و دانش پروری او، و پند سه گانه پندار، گفتار و کردارنیک، را در لا به لای متن نامه ها می توان یافت؛ مانند تمنا از یزدان، برای سلامتی یکدیگر و امید به وصال. تم نامه ها با اشعار عاشقانه و موسیقی شادند و تصویرهای اروتیک داستان، عشقی زمینی را به تصویر می کشند، از این باب موسیقی تنیده در ابیات، غنا و آواز کهن را جاوید می سازد. در نتیجه، نامه ها هم بیانی جدی و پند آموز و هم جنبه های واقعی زندگی، وصف حالت درونی و عاطفی و گاه کنایی و آرایه ای و گاه توضیحی و توصیف شخصیت ها، طبیعت، توجه عاشق و معشوق نسبت به یکدیگر را در کنار حالاتی چون تکبر و خودخواهی، دلتنگی و ملال، جدایی و فراق، یعنی جنبه های واقعی زندگی نشانگر هستند.
خلاصه ماشینی:
ویس می گوید: قضا بر من برفت و بودنی بود از این اندرز و زین گفتار چه سود (برگ ١٧٢) قضا رفت و قلم بنوشت فرمان ترا جز صبر دیگر نیست درمان (برگ ٦٩ ) شاید بعدها همین متون و انتشارات ، ( نواختن های باربد و نکیسا در دوره شاهنامه ها) رودکی را به نواختن چنگ گرایش داده باشد؛ که شنیدن شعر: مرد مرادی نا همانا که مرد / مرگ چنین خواجه نه کاری خرد، انسان را به وجد می آورد و از ته دل با سراینده ، هم آوا ( غنا ) می شود، بسان : بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی های او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به رنج اندر زیان آید همی حال رودابه در شاهنامه خردورزانه و جاودانه حکیم طوس ، وقتی از زبان مهراب ، شـاه کابـل ، وصـف زال را کـه بـرای همسـرش سیندخت ، مادر رودابه می گوید: چو بشنید رودابه آن گفتگوی برافروخت ، گلنار گون گشت روی به پرستارانش ، درباره احساسش نسبت به زال گفت : که من عاشقم همچو بحر دمان ازو بر شده موج بر آسمان پر از مهر زال است رویین تنم به خواب اندر اندیشه زو نگسلم بر او مهربانم نه بر روی و بوی به سوی هنر گشتمش مهرجوی نه فغفور خواهم ، نه خاقان چین نه از نامداران ایران زمین این واژه های حماسی و عاشقانه درهم تنیده و بشکوه خردمند طوس ، طرب انگیز است و روح نواز.