چکیده:
تصاویر ادبی در یک متن ادبی که از رهگذر به کارگیری آرایههای ادبی به دست میآید. حاصل مکنونات ذهنی خالق آن است و
به نوعی جوهر اصلی و مشخصة ثابت شعر محسوب میشود؛ بنابراین» مجموعه صورخیال در یک متن ادبی» بیانگر لحظههایی
است که آفرینندة آن با جهان درونی خویش سرو کار دارد. این دو شاعر با وجود آنکه تقریبا متعلق به سبک عراقی هستند.
ولی در ارائة برخی از تصاویر ادبی با هم تفاوت دارند؛ بدین معنا که تخیل هر یک از آنها نسبت به پدیدههای پیرامون, فرق
میکند؛ بنابراین, مقالة حاضر به روش توصیفی- تحلیلی که محدودة کار آن. دیوانهای دو شاعر میباشد؛ در پی آن است؛ با
مقایسه و تطبیق از تصاویر ادبی مربوط به معشوق, ممدوح و تصاویر رویکرد متفاوت آنها را نسبت به پدیدههای
پیرامون» از نظر واژگانی» آدبی و فکری بررسی و تحلیل کند. اما دلیل محدود کردن تصاویر ادبی به تصاویر طبیعست. ممدوح و
معشوق در پژوهش حاضر به خاطر بسامد بالای این دو تصویر در شعر دو شاعر میباشد. در مورد تصاویر شعر جمالالدین
عبدالرزاق و کمالالدین اسماعیل باید گفت که اغلبء عناصر تشبیهات و استعارههای آنان عناصری مادی هستند که در حوزهة
ملموسات قرار دارند و این مادی بودن باعث شدهاست که شعر آنها برای مخاطبان قابل لمس باشده اما باین وجود در شعر
کمالالدین اسماعیل, نشانههایی از عناصر تجریدی و ذهنی مشاهده میگردد به ویژه در تصاویر مربوط به معشوق و نشانههای
گذار از سبک خراسانی به سبک عراقی از این نوع سرودههای او آغاز میشود. افزون براین» در تصاویر مربوط به ممدوح, در شعر
جمالالدین غلبه با نگاه اساطیری است و در شعر کمالالدین, نگاه و اندیشة دینی غالب است.
خلاصه ماشینی:
تـــــا زنخـــــدان تـــــو چـــــاه يوســـــف اســـــت جـــــان مـــــا زنجيـــــر دار زلـــــف توســـــت (همان : ٥٨) عاشق را در برابر معشوق ، تقديرگرا و منفعل به تصوير ميکشد به نوعي که هيچ گونه اختياري از خود ندارد و سر رشـتۀ رفتـار و کردارش را در دست آفريدگاري ميداند که چاره اي جز تسليم در مقابل ارادة او ندارد و همـين مضـامين در اشـعار کمـال الـدين مشهود است : اگــــر دلــــدار مــــن روزي نقــــاب از رخ برانــــدازد بســا عاشــق کــه در پــايش بــه دســت خــود ســراندازد (همان : ٧٧٢) 244 باتوجه به نگرش کمال الدين پيرامون معشوق و تصويرسازيهاي او در اين زمينه ميتوان در شعر کمـال الـدين اسـماعيل گـذر از سبک خراساني به سبک عراقي را مشاهده کرد و «بسياري از مضامين شعري او در آينده مـورد اسـتفادة شـاعران بـزرگ سـبک عراقي به ويژه سعدي و حافظ قرار گرفت » (محجوب ، ١٣٧٢: ٥٥٨) نکتۀ ديگر، وجود عناصر نظامي و سپاهيگري در تصاوير ادبي دو شاعر در پيرامون معشوق است : چشـــم مســـتت نـــاوک مژگـــان نهـــاده در کمـــان وانگهــــي آن را نشــــان جــــان عاشــــق ســــاخته (جمال ، ١٣٢٠: ٣١٨) اما بسامد آن در شعر کمال الدين بيشتر است ؛ زيرا حملۀ مغول و کشتارهاي جمعي و ويرانيهاي موحش در اين رويکرد تأثيرگذار بوده است ؛ چرا که «کمال الدين اسماعيل دورة وحشتناک حمله مغول را به تمامي درک کرده و به چشم خويش قتل عام مغول را به سال ٦٣٣ هجري قمري در اصفهان ديده است » (مهديار، ١٣٧٧: ١٧)؛ و اين ابيات را در ذکر آن واقعه سروده است : کـــس نيســـت کـــه تـــا بـــر وطـــن خـــود گريـــد بـــــر حـــــال تبـــــاه مـــــردم بـــــد گريـــــد دي بــــر ســــر مــــرده اي دوصــــد شــــيون بــــود امـــروز يکـــي نيســـت کـــه بـــر صـــد گريـــد (کمال ،١٣٤٨: ٩٦٤) هدف از بيان اين توضيحات ، اشاره به فضاي پر از نزاع و درگيري دوران کمال الدين است که تأثير آن در تصاوير شعري بـه چشـم ميآيد و حضور فراوان عناصر نظاميگري در تصاوير ادبي وي شاهدي بر اين مدعاست : کمنـــد عنبـــرين را از دو ســـو حلقـــه کـــرده ســـت کـــه خـــدنگ هـــاي مشـــکين چـــو زبـــان مـــار دارد (کمال ، ١٣٤٨: ٧٨٥) تصوير زير نيز بيانگر وجود عناصر نظاميگري است : دو ابـــــروي تـــــو بـــــر شـــــکل کمانيســــــت کــــــه هــــــر غمــــــزه درو تيــــــر خدنگيســــــت (همان : ٧٢٥) در بيت زير نيز اين رويکرد به چشم ميآيد: کمـــــــان ابـــــــروان در هـــــــم کشــــــــيدن وزو در جــــــان مــــــن پيکــــــان شکســــــتن (همان : ٢٥١) بنابراين ، دقت به گزينش واژگاني کمال الدين در ساختار تصويرهاي معشـوق کـه ارائـه شـد؛ تـأثير حملـۀ مغـول و رواج روحيـۀ سپاهيگيري، در نوع تصويرسازيهاي وي را نشان ميدهد، واژگاني همچون ؛ ناوک، پيکان ، تير، کمنـد، کمـان ، خـدنگ و حلقـه ، همگي از ادوات نظامي آن زمان هستند که در قالب تشبيه و استعاره براي توصيف معشوق به کار گرفته شده اسـت .