چکیده:
حل نزاعها و تعارضهای اخلاقی از اهداف هر نظریه اخلاقی است که بهنوعی بر وجود عناصر مطلق در احکام اخلاقی اصرار میورزد. نظریههای وظیفهگرایانه در اخلاق از آنرو که به وجود احکام مطلق و وظایف مستقل از فاعل اصرار دارند بیش از دیگر نظریهها درپی حل چنین نزاعهایی هستند. سنتهای مختلف فلسفی اعم از قارهای و تحلیلی با روشهای خاص خود به دنبال حل این معضل هستند. موریس ماندلباوم فیلسوف تحلیلی امریکایی از منظر تجربه پدیدارشناسی اخلاقی با طرح یک نظام اخلاقی مستقل و تبیین این نظام، هدف عملی فلسفه خود را حل تعارضهای اخلاقی میداند. خاستگاه این تعارضها از نظر وی عوامل شناختیای هستند که بر نحوه شکلگیری حکم اخلاقی تأثیرگذار میگذارند. هرچند همواره نمیتوان بر این عوامل فائق آمد، ولی میتوان اصولی را برشمرد که اگرچه مطلق نیستند، در بسیاری موارد به شیوهای پدیدارشناختی راهگشا هستند. از این منظر «اصل اولویت واقعیتها»، «اصل جهانشمولی» و «اصل غائیت»، مجموعه اصولی هستند که هنگام تغایر و اختلاف اخلاقی بهکار میآیند. با توجه به این اصول قصد داریم درواقع فراتر از نظریه هنجاری خاص ملاکی برای حل اختلافنظرهای اخلاقی ارائه کنیم و این اصول را با توجه به باورها و امور واقعیای که احکام اخلاقی ناگزیر از آنها برمیخیزند، موجه سازیم. در این مقاله پس از توضیح اجمالی راهحلهای رایج بهویژه در سنت وظیفهگرایانه، به ارزیابی راهحلهای ماندلباوم خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
درواقع ماندلباوم به جای اینکه نخست گرایشهای موجود و محتوای تصدیقشده را لحاظ کند، با نحوه پدیدارشدن موقعیت برای فرد صادرکننده احکام آغاز میکند تا روش خود را بهکار گیرد؛ یعنی درحالیکه رویکرد پدیدارشناسی محتوایی به بررسی تجربه اخلاقی از طریق آنچه در احکام اخلاقی اظهار میشود، میپردازد، رویکرد پدیدارشناسی نوعی، جدای از محتوای خاص باور این احکام و فارغ از آنچه اظهار میکنند، در پی آن چیزی است که میان همه آنها مشترک است (همان: 69).
آنچه فیلسوفان اخلاق با عنوان تعارض اخلاقی مطرح میکنند، نه از سنخ معناشناسی است و نه از سنخ تعارضات میل درونی و وظیفه بیرونی شخص، بلکه به شرایطی مربوط است که در آن فرد احکام اخلاقی را میشناسد و میداند که تنها یک وظیفه متوجه اوست، ولی انتخاب هرکدام بهمعنای کنارگذاشتن دیگر وظایف است؛ یعنی تعارض میان دو حکمی که هر دو متوجه فرد است، اما درواقع تنها به یک حکم میتواند عمل کند.
الف) باورهایی درباره امور واقع نخستین امری که بر احکام اخلاقی ما بهنحوی تأثیر میگذارد و به بروز اختلاف یا تغایر میانجامد و به درستی و نادرستی یک عمل خاص مربوط است، یا درباره درک متفاوت دو شخص از نتایج علی یک عمل بیرونی خاص است و یا اینکه اساسا چنین رفتار بیرونیای یکسان است، ولی ناظرهای مختلف، معانی متفاوتی از این عمل بیرونی مییابند.
هم در عواطف متعلق و هم در عواطف غیرمتعلق که تأثیر این عواطف مخل شناخت قرار میگیرد، تغایر اتفاق میافتد، زیرا چنین تعارضی فیصلهپذیر است و تعارض آنها از سنخ ماهیت واقعی حکم نااخلاقی است که در درک ماهیت موقعیت با یکدیگر اتفاق دارند و یکی از تمایزات میان تغایر و اختلاف نیز همین نکته است.