چکیده:
رورتی شرحی توصیفی-تاریخی از دیدگاههای فلاسفه بیان میکند. او پس از این شرح، مبناگرایی و اصالت بازنمایی را که از زمان دکارت به بعد در حوزه معرفتشناسی حاکم شده است، نقد میکند. به نظر رورتی فرض اساسی فلاسفه این است که فلسفه نقش ممتازی برای شناخت ما از جهان دارد و مسائل مورد مطالعه فلسفه سرمدی و جاودانهاند. این به معنای مبنا قرار گرفتن فلسفه است. مخالفت رورتی با مبنا قرار گرفتن فلسفه در حقیقت مخالفت با خود معرفتشناسی است. مسئلهى اساسی این است که آیا رورتی توانسته است خود را از دیدگاه اصالت بازنمایی که خودش آن را نقد میکند برهاند. برای دوری جستن از این انتقاد رورتی دیدگاه پراگماتیستی خود را بیان میکند. در این دیدگاه شناخت مستلزم گفتوگو و عمل اجتماعی است که رورتی این دیدگاه را رفتارگرایی معرفتشناختی مینامد. چارلز تیلور دیدگاه رورتی را ازجمله دیدگاههای دنیوی میداند که منجر به نتایج غیر اخلاقی میشود. به نظر او دیدگاه رورتی هنوز تحت تسلط اصالت بازنمایی است.
Richard Rorty gives a descriptive-historical account of philosophical views. He criticizes fundamentalism and representationalism which, since Descartes, have dominated epistemology. The fundamental assumption of philosophers is that philosophy has a prominent role in our understanding of the world, and that philosophical issues are permanent. This means that philosophy is regarded as the ground for our knowledge. Rorty is against that, and so he is in fact against epistemology. Now, the question is whether Rorty is successful in freeing himself from representationalism. Rorty declares his pragmatism according to which knowledge requires dialogue and social action. He calls this view epistemological behaviorism. Charles Taylor describes Rorty’s view as a secular viewpoint which leads to unethical consequences. Taylor says that Rorty’s view is still under sovereignty of representationalism.
خلاصه ماشینی:
به نظر رورتی فرض اساسی فلاسفه این است که فلسفه نقش ممتازی برای شناخت ما از جهان دارد و مسائل مورد مطالعه فلسفه سرمدی و جاودانهاند.
به نظر رورتی دکارت پدر فلسفهی جدید است از این جهت که مرزبندی دقیق او میان ذهن و بدن بستری را برای شکلگیری دیدگاه جدیدی در مورد معرفت فراهم ساخت.
این دیدگاه کانت در مورد معرفتشناسی به نظر رورتی پاسخی است به این پرسش که «چگونه شک رد میشود؟» این پرسش در آغاز کتاب فلسفه و آیینه طبیعت بیان میشود.
"/> تمایزی که در مورد این سبک نئو کانتی در فلسفه اهمیت بسیار دارد عبارت است از تمایز میان طرح و محتوا<FootNote No="12" Text=" Scheme and content"/>.
به نظر رورتی درس فلسفه در قرن بیستم این است که هیچ تفاوت نظاممندی میان طرح و محتوا وجود ندارد.
مطابقت حقیقت با واقعیت پس از بیان دیدگاه اجمالی رورتی در مورد فلاسفه از دکارت تا کانت، در اینجا خطای اصلی در دیدگاه این فلاسفه از نظر رورتی بررسی میشود.
"/> ویژگی دوم پراگماتیسم این است که هیچ تفاوت معرفتشناختی میان &quot;حقیقت مربوط به آنچه باید باشد و آنچه هست&quot;<FootNote No="29" Text=" truth about what ought to be and truth about what is"/> وجود ندارد.
"/> رفتارگرایی معرفتشناختی<FootNote No="35" Text=" Epistemological behaviorism"/> رورتی در کتاب فلسفه و آیینه طبیعت، دیدگاه خود در مورد شناخت را رفتارگرایی معرفتشناختی مینامد.
معرفت به معنای بازنمایی و مطابقت ذهن با عین است که در فلسفه حاکم شده و به نظر رورتی باید این نظریه را کنار گذاشت.