چکیده:
در مقاله حاضر بهمنظور بررسی سیر حضور و تحوّل شخصیّت جوانمرد در ادبیّات داستانی فارسی، سه داستان سمک عیّار، «داش آکل» و قیدار از لحاظ شباهتها و تفاوتهای شخصیّت و شخصیّتپردازی مورد بررسی قرارگرفتهاند. انتخاب سه داستان یادشده بر این مبناست که سمک عیّار، اوّلین اثر داستانی فارسی است که نقش عیّاران در آن پررنگتر از شاهان و پهلوانان است؛ «داش آکل»، اوّلین شخصیّت داشمشدی در ادبیّات داستانی نوین فارسی و قیدار، آخرین آنهاست. این بررسی نشان میدهد که در هر سه اثر، تفاوت قهرمان و ضدقهرمان، به روشنی بر مبنای صفت جوانمردی مشخّص میشود، با این تفاوت که ضدقهرمان داستان «داش آکل» و سمک از لحاظ خصوصیّات ظاهری و رفتاری شبیه به قهرمان است و ضدقهرمان داستان قیدار از این نظر نیز با قهرمان تفاوت دارد. علاوه بر این امیرخانی، مولّفه اعتقاد به اسلام را به عناصر سازنده صفت جوانمردی اضافه کردهاست امّا جز این، قیدار، صرف نظر از خصوصیّات ظاهری، از لحاظ ساماندهی رویدادها در جهت برجستهکردن خصوصیّات شخصیّت نوعی (تیپ) جوانمرد، کاملا شبیه به سمک عیّار است.
To study the excursion of presence and evolution of chivalrous characters in Persian literature, this article is examined three stories, “Samak e Ayyar”, “Dash Akol” and “Qeidar”, in terms of similarities and differences among characters and characterizations. mentioned stories have been selected because “samak e ayyar” is the first story in which the role of knights (“Ayaran”) is bolder than kings or heroes; “Dash Akol” is the first manly (“Dash Mashti”) character in modern Persian literature and “Qeidar” is the last one. This study indicates that in all three works, the distinction between protagonist and antagonist is clearly distinguished based on chivalry characteristic nevertheless the protagonist in “Samak e Ayyar” and “Dash Akol” is similar to antagonist in terms of facial features and behavioral characteristics while the antagonist of “Qeidar” is different from protagonist in this sense. Furthermore, “Amirkhani” appends the component of belief in Islam to the constitutive elements of chivalry characteristic, however, in spite of facial features, it is fully similar to “Samak e Ayyar” in terms of organizing events toward highlighting typical characteristics of chivalrous character.
خلاصه ماشینی:
بهگفتۀ محجوب (1383: 1015)، تا مدتها رسم بر این بوده است که آیین فتوت را زادۀ دوران بعد از اسلام میدانستهاند؛ اما پژوهشهای بعدی و ازجمله پژوهشهای خود محجوب بر این نکته پای میفشرند که ریشههای آیین عیاری بسیار کهنتر از دوران اسلامی است: بهنظر نفیسی (1345: 130)، ورود باورهای مانوی به این جریان نشان میدهد سرآغاز عیاری تاریخ اجتماعی ایران پیش از اسلام است؛ ملکالشعرای بهار (به نقل از کربن، 1382: 109 ـ 110) سرآغاز جوانمردی را در ایران و بهطور خاص از میان اسواران عصر قدیم و دورۀ هخامنشی میداند؛ محجوب (1383: 1017) ریشۀ آیین و تشکیلات عیاران را به دوران دوردست تاریخ یا حتی پیشاتاریخ نسبت میدهد؛ مهرداد بهار (1376: 34) صفات پهلوان نمونه را در ارتباط با ایزد مهر میداند؛ کیا (1375: 178) در پژوهشی درباب سمک عیار ریشههای عیاری را تا کارناوال جمشید در سال نو دنبال کرده است؛ از نظر تیشنر (1335: 76)، فتوت منشأ وجودی تفکر و منش جوانمردی ایرانیان و شامل دو جنبۀ فکری و تشکیلاتی بوده؛ بهعقیدۀ ناتل خانلری (1364: 71) نیز، این تشکیلات سازمانی از همبستگان و یاران معتقد به آیین خاصی در رفتار و کردار بوده است.
سمک نامی رایج در بعضی از نواحی ایران بوده است (صفا، 1363: 988) و فارغ از اینکه برخی آن را به لغزنده تعبیر کرده و معرف زیرکی شخصیت داستان دانستهاند، بهتنهایی بر هیچ ویژگی خاصی دلالت نمیکند؛ اما لفظ عیار (جوانمرد) گویای صفتی است که به روابط میان اشخاص داستان معنا میدهد و کنشها و انگیزههای اشخاص را معنادار میکند؛ به این معنا که سمک و دوستانش جوانمردند و این صفت بسیط که شامل مجموعهای متشکل از عقاید، آداب و راه و رسم زندگی است، در طول روایت بلند سمک، کنش و چیستی اشخاص داستانی را تعیین میکند، به روابط آنها معنا میدهد و جهان ارزشهای متن را برمیسازد.