چکیده:
عقل فعال در فلسفه اسلامی، عقل دهم از سلسله عقول دهگانه مشائی است که فعلیت عقل بالقوه انسانی در سایه اتحاد یا اتصال به عقل فعال تحقق می یابد. این حقیقت عقلانی در حکمت اشراق نقش وسیعتر و جذابتری را ایفا می کند. این پژوهش بر طبق سنت روش شناسی مطالعات تطبیقی به تحلیل و تطبیق آرائ اشراقی سهروردی و اندیشه شیعی می پردازد.
یافته ها: 1- عقل فعال در حکمت اشراق، حقیقت ثابت ولی ذومراتب است که در نخستین تجلی نور اقرب و عقل اول است(هم رتبه با جبرئیل به عنوان فرشته مقرب)؛ سپس در رب النوع انسان و در نهایت به عنوان طباع تام و من آسمانی هریک از افراد انسانی به ظهور می رسد.
2- عقل فعال در حکمت شیعی به عنوان «نور محمدی» که باطن نبوت و حقیقت «ولایت» است در حقیقت ائمه دوازده گانه شیعی تجلی می یابد و امام به عنوان «طباع تام» و«رب النوع» مومنان در سر و جهر در تمام قرون و اعصار در کنار ایشان به عنوان مدبر و مرشد حضور دارد.
Question: In Islamic philosophy, Active Intellect is Peripatetic tenth intellect. Also in Peripatetic epistemology, Potential human intellect, acts by unification or conjunction with active (agent) intellect. This intellective thrust has a wielder and more attractive role in Illuminative wisdom. Meted: The research methodology based on tradition Comparative studies to analyze and adapt votes Gazi Saeed Qummi and votes illuminated Suhrawardi .Results:1- Human’s archetype adjust with Gabriel, in religions and Active (agent) Intellect in Illuminative wisdom. 2-Human’s archetype appears as “perfect nature” format during personal relation to every special individual.3 and also explains relation between Emam and believer in shiaa’s idea.
خلاصه ماشینی:
يافته ها: ١- عقل فعال در حکمت اشراق ، حقيقت ثابت ولي ذومراتب است که در نخستين تجلي نور اقرب و عقل اول است (هم رتبه با جبرئيل به عنوان فرشته مقرب )؛ سپس در رب النوع انسان و در نهايت به عنوان طباع تام و من آسماني هريک از افراد انساني به ظهور ميرسد.
شايد بتوان گفت حقيقت جوهري عقل فعال در حکمت اشراق ، حقيقت ثابت ولي ذو مراتب است که در اولين و بالاترين مرتبه در سلسله نزولي عقول و انوار قاهره طولي در نور اقرب و عقل اول تجلي نموده (که هم رتبه با جبرئيل به عنوان فرشته مقرب ) است ؛ سپس در سلسله عقول عرضي در رب النوع انسان تجلي ميکند و در مرتبه سوم و نهايي به عنوان طباع تام و من آسماني هر يک از افراد انساني به ظهور ميرسد.
بنابراين موجودي مينوي و مجرد از ماده و برخوردار از شناخت و خودآگاهي، براي هر يک از انواع وجود دارد که مدبر و محافظ نوع خود است و سهروردي متذکر ميشود که همين موجود مينوي است که حکيمان ايران باستان با نام رب النوع از آن ياد کرده اند(همان ، ج ١ مطارحات ، ١٩٠ تا ١٩٣) اين رب النوع فرد آسماني و مينوي و جوهر قائم به نفس است ، با اشياء اختلاط ندارد بنابراين کلي ذهني نيست ، لذا نسبتي يکسان با تک تک افراد نوع دارد و در هنگام برقراري رابطه فردي با يک فرد خاص انساني در قالب طباع تام وي تفرد مييابد و ظاهر ميگردد.