چکیده:
محمد آرکون، روشنفکری است که نگاهی دغدغه آمیز به وضعیت منحط جوامع مسلمان دارد. او راه رهایی از مشکلات ریشه دار جهان اسلام را در مطالعه انتقادی سنت اسلامی، در سایه آخرین دستاوردهای علوم انسانی می داند. از نگاه او، پاردایم حاکم بر جهان اسلام که آن را «عقل اسلامی» می داند، مانع ازحریت اندیشه و آزادی تحقیق در همه مسائل است. وی می کوشد تا با نقد مرجعیت هایی، چون قرآن و سنت، راه را برای هرچه عرفی تر شدن و عرفی انگاشتن این پدیده ها هموارکند. پیش فرض آرکون در مباحث فراوان و دنباله دار، آن است که اسلام و مسیحیت هم سنخ بوده و اسلام، ناگزیر باید همان تجربه مسیحیت غرب را از سر بگذراند.
به نظر می رسد، علیرغم تلاشهای مجدانه آرکون و با وجود برخی نکته بینی های قابل تقدیر درآثارش، بسیاری از مدعیات او مبتنی بر نظریاتی است که نه بیّن اند و نه مبیّن. اشکال اساسی بر طرح فکری او، آن است که انحای عقلانیت حاکم بر جوامع اسلامی را همان عقلانیت اسلامی می داند، نه پدیده هایی عارضی و- به تعبیر دقیق تر- انحرافی. هم سنخ بودن اسلام و مسیحیت نیز امری است که شواهد فراوان و روشنی بر بطلان آن وجود دارد. راه درست آن است که با مطالعه ای آسیب شناسانه و همه جانبه، عقلانیت اصیل اسلامی را مبتنی بر آیات و روایات و سنت قطعی بشناسیم و آن را از قرائت های تحمیلی و تنگ نظرانه رها کنیم، نه اینکه دین را به کناری نهاده و صورت مسئله را پاک نماییم.
خلاصه ماشینی:
"مشکل جهان اسلام از دیدگاه آرکون آرکون، یکی از عمده عوامل انحطاط مسلمانان را بی اعتنایی به استقلال عقل و آزادی آن از حجیت های خیالی در طول تاریخ پرفراز و نشیب اسلام می داند، امری که معتقد است دنیای غرب با رنسانس و دور شدن از قرون وسطی از تبعات آن تا حد زیادی خلاص شده است.
باید اعتراف نمود که آرکون درتلاش فکری خویش- جهت رسیدن به علل انحطاط مسلمانان- به نکته ارزشمندی پی برده است؛ حاکمیت نوعی از طرز اندیشه که گرفتار محدودیت های پیش ساخته و ناموجه است و در عین کم طاقتی، خود را به عنوان تنها محمد ارکون، تاریخیة الفکر العربی، ترجمه: هاشم صالح، المرکز الثقافی العربی،چ3، 1988م، ص293.
آیا تفکر ظاهرگرایانة امثال احمد بن حنبل و ابو داود سجستانی را می توان با عقلانیت اعتزالی دریک صف قرارداد و همه را به عنوان عقل اسلامی به یک حد، عامل انحطاط جوامع مسلمان پنداشت؟ واقعیت آن است که غلبه بعضی از شیوه های عقلانیت فوق به رونق علم ودانش انجامیده (چنانکه مثلا قرن چهارم هجری با غلبه تفکر عقلانی، عصر شکوفایی دانش در عرصه های مختلف جهان اسلام است) وتسلط بعضی از انحای عقلانیت، روال توسعه و عبد الحسین خسروپناه، فلسفه فلسفه اسلامی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه، چ1، 1389ش، ص22.
کنار گذاشتن دین دردنیای مسیحی، اگرچه راه را برای سلطه عقلانیت مدرن باز کرده و پیشرفت های چشم گیری برای آنها در پی داشته است؛ اما درعین حال خلأ دین و معنویت مشکل بزرگ امروز دنیای غرب است که ظهور و بروز دین وارههای التقاطی- مخصوصا در ایالات متحده- نشانه احساس نیاز مردم به معنا و دین در جوامع کاملا سکولارشان است."