چکیده:
معنای زندگی یکی از مسائل مشترک میان انسان گذشته و معاصر است و هر یک با نگاه خاص خود به این مقوله نگریستهاند. تحلیل نوع بینش انسان گذشته در این خصوص ـ به ویژه که بهرهور از جهاننگری عرفانی باشد ـ برای انسان معاصر قابل تأمل است. شاید چنین به نظر آید که این نوع نگرش، توجه چندانی به زندگیِ اینجهانی نداشته باشد، اما این پژوهش با تکیه بر مصیبت نامه نشان خواهد داد که عطار، معنایابی را جزء سرشت آدمی میداند. او زندگیِ معنادار را با دردمندی، جستجوگری، خدا، عشق و توجه به کیفیت زندگی و نه کمیت آن، درپیوند میداند. از آنجا که این امور، به نوعی از زمینه و نتیجة معنوی و روحانی برخوردار است، دیدگاه عطار را به نظریة فراطبیعتگرایان نزدیک مینماید. وی ماهیت/کارکرد زندگی و نوع رویارویی آدمی را با آن، در قالب ایماژهایی چون بازی، دوزخ، زندان، شورستان، بیغولة دیوان، بازار/پل/کشتزار، باد/برق و سرمایه نشان میدهد و از خلال آنها بیان میکند که زندگیِ اینجهانی، هدف نهایی و اصلی نیست، بلکه ابزاری است برای رسیدن به زندگی آنجهانی.
خلاصه ماشینی:
وی ماهیت /کـارکرد زنـدگی و نـوع رویارویی آدمی را با آن در قالب ایماژهایی چـون بـازی، دوزخ ، زنـدان ، شورستان ، بیغولۀ دیوان ، بازار/پل /کشتزار، باد/برق و سرمایه نشان میدهـد و از خلال آن ها بیان میکند که زندگی این جهانی، هدف نهایی و اصـلی نیست ؛ بلکه ابزاری است برای رسیدن به زندگی آن جهانی.
ضـروری دانسـتن ایـن مقوله ، از دو منظر شایان توجه است : یکی اینکه آدمی با تمرکز بر مسئلۀ زنـدگی ، ناچـار بـه مسائلی مانند هبوط /تولد، مرگ و جهان پس از مرگ نیز مـی اندیشـد و همـه را در راسـتای یکدیگر فهم می کند.
درمورد شریعتمداران نیز باید گفت بـر فـرض کـه جهـان بینـی سنتی ، معنای زندگی را تبیین کرده باشد؛ سخن این است که اشارات شریعت باید به شکلی ملموس و کارآمد در دسترس انسان معاصر قرار گیرد تا به شکلی بی واسطه ، خود آن ها را دریابد.
هرگـاه معنـا بـه مفهـوم ارزش باشد، پرسش معنای زندگی چیست ؟ یعنی آیا زندگی کردن به صرفه است ؟ یعنـی در نگرشی کلان ، آیا سود زندگی کردن بیشتر از هزینه هایی اسـت کـه بـرای آن مـی پـردازیم ؟ (ملکیان ، ١٣٩١الف : ٤١).
کشف معنا، این است که زنـدگی بـه خـودی خـود، دارای معنـایی اسـت ؛ مثـل آنکـه کسـی بگوید در این بیابـان ، آبـی وجـود دارد، فقـط بایـد بگردیـد تـا آن را پیـدا کنیـد (ملکیـان ، ١٣٩٢ب : ٢٢٥)، اما نظریۀ جعل معنا معتقد اسـت کـه آدمـی خـود، خـالق و سـازندة معنـای زندگی خویش است (کاتینگهام ، ١٣٩٣: ٢٥).