چکیده:
مطابق ﺑﺮﺧﯽ ﺷﻮاﻫﺪ، ﺑﺰرﮔﺎن ﺑﻨﯽ ﺣﺴﻦ از ﻗﺮن دوم در ﺗﮑﺎﭘﻮی ﮐﻨﺎرزدن اﻣﻮﯾﺎن و دﺳﺖﯾﺎﺑﯽ ﺑﻪ رﻫﺒﺮی ﻣﺴـﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﻮدﻧـﺪ؛ اﻣﺎﻋﺒﺎﺳﯿﺎن ازآﻧﺎن ﭘﯿﺸﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺑﺮ ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﺧﻮد ﺑﺮ ﺧﻼﻓﺖ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺣﺴﻨﯿﺎن ﮐﻪ در اﯾﻦ ﻣـﺪت ﺻـﺎﺣﺐ ﭘﯿﺮواﻧـﯽ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، ﺣﮑﻮﻣﺖ آﻧﺎن را ﻧﺎﻣﺸﺮوع ﺧﻮاﻧﺪه و ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺧﻮد را اداﻣـﻪ دادﻧـﺪ. از ﻃﺮﻓـﯽ زﯾـﺪﯾﺎن، ﭘـﺲ ازدو ﻗﯿـﺎم ﻧﺨﺴﺖ ﺧﻮد،در ﻗﻠﻤﺮو اﻧﺪﯾﺸﻪ ﺳﯿﺎﺳﯽ-ﻣﺬﻫﺒﯽﺷﺎن و ﺑﺮای اداﻣﻪ دادن ﺑﻪ ﺟﺮﯾﺎن ﻗﯿﺎمﻫﺎی ﺷﯿﻌﯽ، ﺑﺎ ﻧﻔﺲزﮐﯿﻪ ﺑﯿﻌﺖ ﮐﺮدﻧـﺪ. ﺛﻤﺮه ﺣﻤﺎﯾﺖ زﯾﺪﯾﺎن از رﻫﺒﺮان ﺣﺴﻨﯽ در ﻗﺮن دوم، ﭘﻨﺞ ﻗﯿﺎم ﻣﻬﻢ ﺑﺮﺿﺪّ ﻋﺒﺎﺳﯿﺎن ﺑﻮد. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﻫـﺪف دﺳـﺖ ﯾـﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت ﺳﯿﺎﺳﯽ-ﻣﺬﻫﺒﯽ اﯾﻦ دو ﮔﺮوه و ﺑﺎ روش ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ- ﺗﺤﻠﯿﻠـﯽ، اﺑﺘـﺪا ﺑـﻪ ﭘﯿﺸـﯿﻨﻪ ﻣﻨﺎﺳـﺒﺎت ﻓﺮﻫﻨﮕـﯽ، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ آﻧﺎن ﻣﯽﭘﺮدازد و ﺳﭙﺲ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ در ﺗﻌﺎﻣﻼت آﻧﺎن در ﻗﯿﺎمﻫﺎﯾﯿﺎد ﺷﺪه اراﺋﻪ ﻣﯽدﻫﺪ. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺗﺤﻘﯿـﻖ ﺣـﺎﮐﯽ از آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ زﯾﺪﯾﺎن و ﺣﺴﻨﯿﺎن در دو ﻧﻤﻮد ﻫﻤﮕﺮاﯾﯽ و واﮔﺮایی قاﺑﻞ ﭘﯿﮕﯿﺮی اﺳﺖ و ﻧﺸﺎن از دو ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺴـﺘﻘﻞ و ﺑﻪ ﻫﻢ آﻣﯿﺨﺘﻪ دارد.
خلاصه ماشینی:
این نوشتار با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر منابع کهن و تحقیقات انجام شده، میکوشد تصویری از مناسبات زیدیان و حسنیان در نخستین جنبش حسنی ارائه دهد و پیش از ورود به بحث،به دو نکته توجه میدهد: نخست آنکه بیشتر روابط ایجاد شده بین زیدیان و حسنیان رویکرد سیاسیداشته و ازینرو، هرگونه سخن از تعاملات فرهنگییا اجتماعی با هدف دستیابی به مناسبات سیاسی آنان است.
به طور قطع،حسنیان از آغاز به فکر ایجاد یک فرقه مستقل مذهبی نبودند؛ اما بررسی اندیشه و عملکرد آنان نشان میدهد که آنان از این دوره درپی اهداف سیاسی مشخصیبرآمدند و شاخصههای جنبش خود را دردو شرط لزوم قیام بر ضد حاکم جائر و افضلیت فرزندان امامحسن(ع) برای خلافت و امامت تبیین کردند9.
از اخبار قابل توجهی که در منابع درباره رویکرد حسنیان نسبت به قیام زید وجود دارد، نامهای است که عدم بیعت و همراهی عبداللهمحض با زیدبنعلی را نشان میدهد؛ وی در این نامه تنها به قابلاعتماد نبودن مردم کوفه هشدار میدهد و به نوعی عملکرد خود را توجیه میکند(طبری، 1408ق، 5، 489).
بیانکردن و یادآوری مصائب قیامهای زیدو یحیی علاوه بر آنکه نشان میداد قیامهای حسنی در ادامه آرمان دو قیام پیشین است، میتوانست در جذب عموم مردم مفید باشد؛ چنانکه عباسیان برای دعوت از مردم همین شیوه را پیش گرفتند و به مناسبتهای مختلف از قیامهای زید و یحیییاد کردند؛ حتی برخی شواهد نشان میدهد که آنان به نوعی خود را مهمترین منتقمان این دوتنخواندهاند(بلاذری، 1394ق، 2 :264؛ یعقوبی، 1413ق، 2: 326؛ ابوالفرج اصفهانی،1385ق: 180).