چکیده:
حوزه علوم انسانی، بر خلاف علوم طبیعی که کمتر شاهد مناقشات روشی بوده است، عرصه کشمکش دیدگاههای متعدد و متعارض است. رویارویی پوزیتیویسم و هرمنوتیک (به عنوان دو مکتب اصلی فلسفه علوم اجتماعی)، در پاسخ به این سوال که «تا چه حد می توان جامعه را با همان روش های علوم طبیعی مطالعه کرد؟»، وجه غالب این منازعه را تشکیل می دهد؛ پوزیتیویسم قائل به وحدت روش شناختی و کاربست روش تجربی در مطالعات علوم انسانی است حال آنکه هرمنوتیک معتقد است میان این دو حوزه اساسا تفاوت ماهوی وجود دارد. در این میان برخی از رهیافت های جدید همچون واقعگرایی انتقادی کوشیده اند سنتزی برای برون رفت از این مناقشه ارائه کنند. نوشتار حاضر تلاش دارد حتی الامکان پرتویی بر این رهیافت بیفکند. بنابراین سوال اصلی تحقیق پیش روی این است که آیا واقعگرایی انتقادی قادر به ارائه سنتز جدیدی برای تلفیق وجوه اصلی پوزیتیویسم و هرمنوتیک بوده است؟ به منظور یافتن پاسخ های مناسب برای این سوال، ضمن اشارهای مختصر به اصول پوزیتیویسم و هرمنوتیک بنیادهای فکری و پیوند این رهیافت (بویژه دیدگاه باسکار) با علوم طبیعی و اجتماعی مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
In contrast to natural science that have contain few methodological controversies، human science is dominated by unrewarding disputes among various and contrasting views; Affording rival answers by positivism and hermeneutics (as two main traditions in philosophy of social science) to the question that “to what extent can society be studied in the same way as nature?”، form the main dimension of these disputes.
Positivists believe sciences are unified in their concordance with positivist principles، while hermeneutics has posited a cleavage in method between the natural and social sciences. Number of new traditions such as Critical Realism argues for Synthesis that overcomes this controversy.
This paper attempts to explain critical realism as much as possible. So the main question to be dealt with in the present research is: could critical realism give a synthesis that brings together main aspects of positivism and hermeneutics? Here in order to give appropriate answer to this question we start this research by looking briefly at positivism and hermeneutics and then move on to outline accounts of critical realism especially its bonds with natural and social science.
خلاصه ماشینی:
"رویـارویی پوزیتیویسـم و هرمنوتیک (به عنوان دو مکتب اصلی فلسفه علوم اجتماعی)، در پاسخ به این سوال کـه "تا چه حد میتوان جامعه را با همان روش های علوم طبیعی مطالعه کرد"، وجـه غالـب این منازعه را تشکیل میدهد؛ پوزیتیویسم قائل بـه وحـدت روش شـناختی و کاربسـت روش تجربی در مطالعات علـوم انسـانی اسـت و در واکـنش بـدان دیـدگاه هـای پسـا تجربه گرایانه ای چون تفسیرهای تاریخی و جامعه شناختی از علم ، پدیدار شده اند؛ حـال آنکه هرمنوتیک معتقد است میـان ایـن دو حـوزه اساسـا تفـاوت مـاهوی وجـود دارد.
به گونه ای که باسکار سرمایه داری را عامل ویرانی طبیعت قلمداد کنـد و معتقد باشد چنانچه این نظام واژگون نشود،چشم انداز امیدوار کننده ای پیش روی بشر قرن بیست و یکم دیده نمی شود( ٢٠٠١ ,See brown et al ) در کل ، روی باسکار کاربست طبیعت گرایی در حوزه علـوم اجتمـاعی را، در کتـاب امکان طبیعت گرایی، نیز بر پایه های استدلال فراتجربی کانتی استوار میسـازد و بـر ایـن اساس سوال میکند: «جوامع واجد چه ویژگیهایی هسـتند کـه آن هـا را بـه موضـوعی ممکن برای مطالعه و شناخت تبدیل میکند؟» یا جوامع چه ویژگیهایی دارند کـه ایـن ویژگیها ما را قادر میسازد، آن ها (جوامع ) را بطور علمی بشناسیم ؟ روی باسکار، از دو منظر، میکوشد پاسخ مناسبی برای این پرسش پیدا کنـد: اول از منظر هستی شناسی تلاش میکند ویژگیهای جوامع را مطالعه کند؛ این مسـاله باسـکار را به سمت مناقشـه ای قـدیمی در علـوم اجتمـاعی یعنـی رابطـه سـاختار و کـارگزاران اجتماعی رهنمون میشود و دوم از منظر معرفت شناختی به این میپردازد کـه ایـن ویژگـیهـا چگونه جامعه را به موضوعی برای مطالعه و شناخت تبدیل میکند(٢٥٠: ٢٠٠٠ Lewis)."