چکیده:
تعارض، چندگانگی در اهداف و احساسات فردی یا بین فردی و گروهی است که باعث تنش در عناصر یادشده میشود. تعارض در داستان رستم و اسفندیار راهکاری است که توسط گشتاسب برای نابودی اسفندیار چیده شده است. اسفندیار با رستم روبرو میشود؛ آنها ابتدا قصد جنگ کردن ندارند؛ بنابراین بارها به مذاکره میپردازند ولی سرانجام به علت دوری اهداف، چارهای جز جنگ نمییابند. در این مقاله ضمن آوردن خلاصهای از داستان مزبور و کمک گرفتن از نظریات تعارض و مذاکره با روش تحلیلی - توصیفی بر آن بودهایم بدانیم: 1- چه نوع تعارضهایی در بین طرفین وجود داشته است؟ 2- با توجه به نظریات تعارض و مذاکره، راهکارهای طرفین برای حل تعارض چه بوده است؟ و به نتایجی از این دست رسیدهایم: تعارض در بین رستم و اسفندیار تعارضی بین فردی از نوع تعارض هدف است. راهکارهای طرفین برای حل تعارض در ابتدا استفاده از روشهای مذاکره و سپس استفاده از زور بوده است که به کشته شدن اسفندیار انجامیده است.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله ضمن بیان خلاصه ای از داستان مذکور، به دنبال جواب سؤالاتی از این دست برآمده ایم : ١- چه نوع تعارض هایی در بین طرفین وجود دارد؟ ٢- با توجه به نظریات تعارض ، راهکارهای طرفین برای حل تعارض چه بوده است ؟ علت یا علت های شکست مذاکره در بین رستم و اسفندیار چه بوده است ؟ ١-٢- پیشینۀ تحقیق نخستین کتابی که به طور مفصل به موضوع تعارض پرداخته است ، کتاب «تعارض و مدیریت تعارض » (توماس ، ١٩٧٦) است که دانشمندان دیگر به شرح و توصیف نظریات آن پرداخته اند.
همچنین مهم ترین مقالاتی که در مورد داستان رستم و اسفندیار به چاپ رسیده اند عبارتند از: نگاهی تازه به چند بیت از شاهنامه فردوسی (کرمی، ١٣٨٥)، ساختار داستان رستم و اسفندیار (مالمیر، ١٣٨٥)، بررسی ساختار تقابل رستم و اسفندیار در شاهنامه بر اساس نظریۀ تقابل لوی استروس (حسینی، ١٣٨٥)، بررسی سه بیت از داستان رستم و اسفندیار (آیدنلو، ١٣٨٦) و بررسی و تعامل دو نظام روایی و گفتمان در داستان رستم و اسفندیار (بهنام ، .
این پژوهش با بررسی و تحلیل تعارض در داستان رستم و اسفندیار شاهنامه ، در پی آن است که نشان دهد ایرانیان پیش از توسل به زور و جنگ ، راهکارهای دیگری برای رفع تعارض ، از جمله راهکار مذاکره را آزموده اند.
گشتاسب ، با اطلاع از پیش گویی جاماسب ، شرط سپردن تاج و تخت شاهی را این گونه به اسفندیار گفت : رستم سال هاست که سرکش شده است ؛ باید به سیستان بروی و او را دست بسته نزد من بیاوری.