چکیده:
ارتباطات گسترده در شاهنامه ایجاب می کند از وجوه گوناگون به آن نگاه کنیم. تراژدی با توجه به تعریف آن که مرگ انسان ایده آل و نیک و مثبت داستان است که از به روزی به تیره روزی می افتد، این سوال را در ذهن می آورد که ارتباطات انسانی چگونه پیش می رود که مرگ این انسان را موجب می شود. از آن جایی که در سرزمین آرمانی ایران ارتباطات بر مبنای خرد شکل می گیرد پس چگونه است که تراژدی ها بوقوع می پیوندند.
در این مقاله با توجه به نظریه های مختلف ارتباطی و مولفه های ارتباط انسانی تراژدی سیاوش بررسی می شود و به این سوال پاسخ می دهد که غیر از ارتباطات انسانی چه عواملی دیگر در شکل گیری تراژدی موثر است. در این مقاله پژوهش گر به این نتیجه دست می یابد که غیر از خرد عواملی دیگر نیز در شکل دهندگی ارتباطات انسانی موثر است. عواملی که ارتباط را می تواند به سمت تعاملی یا تقابلی پیش ببرد و پله پله قطعه های یک تراژدی را تکمیل کند. روش پژوهش اسنادی و تحلیل محتوای کیفی و کمی است و جامعه آماری 1423بیت داستان سیاوش از شاهنامه جوینی در نظر گرفته شده است
Vast interrelationships in shahnameh require that it is looked at from different perspectives. According to the definition of tragedy which is the death of an ideal noble man in a story who falls from happiness to misery brings to mind this question that how human relationships proceed that eventuates the death of this man. Since in the ideal land of Iran relationships are based upon wisdom how do then these tragedies take place?
The aim of this article is to analyze the tragedy of Siavash with respect to different relationship theories and their criteria in order to find other influential factors forming the tragedy. The conclusion reached in this research shows apart from wisdom there are other factors which can lead a relationship towards cooperation or contention and step by step complete the different pieces of a tragedy.
The method of research is documentary. The analysis of the content is qualitative and quantitative and 1423 couplets were chosen from the story of Siavash in Jovayni’s Shahnameh.
خلاصه ماشینی:
تراژديباتوجه به تعريف آن که مرگ انسان ايده آل ونيک ومثبت داستان است کـه از به روزيبه تيره روزي ميافتد،اين سوال رادرذهن ميآوردکه ارتباطات انسانيچگونـه پيش ميرودکه مرگ اين انسان راموجب ميشود.
فردوسي ميگويد: نخســـت آفـــــرينش خـــــــردراشـــناس نگــه بــان جـــان اســت وآن گــه ســه پـــاس ســه پــاس توچشــم اســت وگــوش وزبــان کـــزين ســـه بــــودنيک وبـــدبـــيگمـــان (شاهنامه ،ج ١،ص ٢١٤،ش ٢٥و٢٦) اگرخردبه ماآموزش ميدهدوچون استاديناظربرآن چه که چشم وگـوش و زبان ميکنند،بشمارميرودونيزچراغيبرايراه نماييانسان است ،چگونه انسـان هـاي خردمندوفرزانه وقهرمان ،نقش اول رادرتراژديهابه عهده دارنـد؟اگـرمشـکلات بـر اساس ارتباط انسان هاباهم درشاهنامه شکل ميگيردياازهم ميپاشد،ايـن ارتباطـات چگونه است وچراتراژديآفرين ميشود؟ چشم اندازپژوهش نشان ميدهدکه درشـکل گيـريتـراژدي سـياوش ،عـواملي وجودداردهمچون :١-عشق ورزيوانتقام جوييسـودابه کـه شـرايط رابـرايمانـدن سياوش دردرباردشوارکرد؛٢-سرپيچياوازفرمان شاه که باعث انتخاب تـوران بـراي پناه گرفتن توسط اوشد؛٣-حضورسياوش درسرزمين توران وصميميت اوبـاپادشـاه آن کشور؛٤-هنرنماييسياوش درتوران وبرانگيخته شدن آتش حسدنزديکان شاه .
افراسياب نرم ميشود،اماکينۀگرسيوزانتهانداردوميگويد: سيـــــاوش چـــوبخروشـــدازروم وچـــين پــــرازگــــرزوشمشــيربينــيزميـــــــن هميـــن بــدکــه کــرديتــوراخــودنــه بــس کـــــه خيـــره همـــــيبشــنويپنــــدکــس سپــــــرديدم مـــاروخســـتيســــــرش بــدين جــابپوشيــــده خـــــواهيبــــــرش (شاهنامه ،همان ،ص ٥٥٣،ش ٢٢٧٢و٢٢٧٥و٢٢٧٦) پس دوتن به نام هايدموروگرويبه کمک گرسيوزميآيندواوراميکشند: نــــگه کـــردگــــــرسيوزانـــــدرگـــروي گــــــرويستـمـــــــــگربپيچيـــــــدروي بيـــــــامدبــــه پـــيش سيـــــاوش رســـيد جــوان مــرديوشـــرم شــــــدنــاپـديــــد بـــزددســـت وريـــش شهنشـــه گـــــرفت بــه خــواريکشــيدش بــه خــاکايشــگفت چــــوازشــــهروازلشــــگراندرگذشــــت کشــانـــش ببردنــــدبســته بـــــــه دشــت زگــــــــرسيوزآن خنجـــــرآبـــــــــگون گــــــــرويزره بستــــــه ازبهـــرخــــــون پيــــــاده همـــيبــــــردمـــويش کنــــان چـــــوآمــــدبــــدان جـايــــــگاه نشـــان بيفکنـــدپيـــــــل ژيـــان رابـــــه خــــاک نـــــه شـــــرم آمــدش زان ســپهبدنــه بــاک يکـــيطشـــت بنهـــادزريــــــن گــــروي بپيچيــــد،چــــــــون گوســــفندانش روي جـــــداکـــــردســــروســـيمين ســـرش همـــيرفــت درطشــت ،خــون ازبـــــرش کجـــاآنکـــه فرمـــوده بـــدطشـــت خــــون گـــــرويزره بـــــردوکـــــردش نگـــــون گيــــاهيبـــــــرآمدهمانــــــگه زخــــــون بـــدانجاکـــــه آن طشــت شــدســــرنگون گيـــــارادهـــم مـــــن کنونـــت نشـــان کــــه خــوانيهمــــيخــــون اسياووشــان (شاهنامه ،همان ،ص ٥٦٢تـا٥٦٦،ش ٢٣٢٤تـا ٢٣٢٦و٢٣٣٨تا٢٣٤٣و٢٣٤٥و٢٣٤٦) تبيين روابط براساس نظريه هايارتباطي درموردموضوع فرستادن اسيران ،ميان کاووس وسياوش يک عدم تعادل بوجود آمده است وسياوش بافرستادن پيام ،سويکاووس ميکوشدرابطه رابه حالـت تعـادل برگرداند،اماباتوجه به منفيبودن نگرش سياوش نسبت به موضـوع فرسـتادن اسـيران (برايآن که ميداندکاووس قصدکشتن آنهـارادارد)،درنتيجـه ايـن رابطـه بـه سـمت تعادل نميرود.