چکیده:
هر دانشی شرایط خاص خود را برای رشد و نمو میطلبد و فلسفه نیز دانشی است که بذر آن در هر خاکی به بار نمینشیند. فراز و فرود رشد فلسفه در تاریخ ایران نیز گواهی بر این موضوع است. در دورة آلبویه این دانش رشدی را در تحریر و ترجمة کتب و توجه به فلاسفه و تربیت دانشآموخته در تجربه دارد که متعاقبا این سوال را به ذهن متبادر میکند که چه عواملی سبب شد تا فلسفه این پیشرفت را از خود نشان دهد؟ پژوهش حاضر بدنبال چرایی این موضوع، به بررسی و تحلیل زمینههای رشد فلسفه در این دوره از تاریخ ایران پرداخته است. نگارش دادههای یافت شده با روشی توصیفی ـ تحلیلی نشان میدهد که زمینههای علمی ـ فرهنگی و سیاسی ـ مذهبی متفاوتی بصورت مستقیم و غیرمستقیم بر جریان این رشد تاثیرگذار بودهاند که در نوشتار حاضر به واکاوی آنها پرداختهایم.
خلاصه ماشینی:
"( 40 ) اینگونه است که مرز تا حدودی معنای خود را از دست داده و گستره جغرافیایی وسیعی را پیش روی علاقمندانی میگذارد که قصد علمآموزی در سرزمینهای دیگر را دارند؛ بعنوان مثال، ابوالحسن عامری فیلسوفی بود که در سالهای زندگانیش میان ری، نیشابور، بغداد، بلخ و چاچ در رفت و آمد بود( 41 ) و نه تنها او، بلکه ابنسینا، سجستانی و دیگر فلاسفة این دوره از ظرفیت گسترش وسعت جغرافیایی سرزمینهای اسلامی بهره بردند و مسافرتهای علمی داشتند.
از جهتی این توجه امیران و وزیران آل بویه به فلاسفه و دیگر دانشمندان بود که با برگزاری مجالس بحث و گفتگو در میان تضارب دیدگاهها، فلسفه راه خود را پیدا کرد و اندیشه توان بیشتری یافت.
در زمینة سیاسی و مذهبی، با تجزیة خلافت عباسی و حضور سه خلیفة همزمان در مصر، اندلس و بغداد، هریک سعی کردند تا برای مشروعیت خود از فلاسفه و سایر دانشمندان حمایت کنند و از این طریق زینتی در دربار داشته و نیز بتوانند مبانی مشروعیت دینی خود را با عقل فلسفی در فقه سیاسی بیامیزند و با مکاتب و اندیشههای گوناگون به دفاع و نزاع بپردازند.
رقابت در میان مکاتب گوناگون نیز که بیشتر حالت فلسفی و مذهبی به خود گرفته بود، مانند معتزلیان، اسماعیلیان و گروههای صوفی، شعوبی و اهل حدیث و استفادة آنان از مادة فلسفه و براهین عقلی برای بیان جهانبینی خود، از جهتی به رشد فلسفه در این دوره انجامید."