چکیده:
روان شناسی سیاسی شاه سلطان حسین ، آخرین پادشاه سلسله صفوی ، هدف این نوشتار است که در آن سعی شده است با تدارک یک سامانه نظری ترکیبی ، ابعاد شخصیت وی تا حد امکان به تصویر کشیده و ارتباط روحیات و شخصیت پادشاه با فروپاشی صفویه به طور خاص بررسی شود. فرضیه آن است که فروپاشی صفویه علل دور و نزدیکی داشته و از عوامل گوناگون ساختاری ، نسلی و بین المللی متاثر بوده است ، اما شخصیت روانی شاه سلطان حسین شرط کافی و حلقه تکمیلی تقارن عوامل فروپاشی بوده است . تربیت دوره کودکی ، اضطراب پسرکشی پادشاهان صفوی ، ضعف تربیت سیاسی جانشینان و ولی عهدان ، پرهیز مفرط از خشونت ، سیاست گریزی ، مهرطلبی و تحول نسلی از جمله نکات درک اولیه از روان شناسی سیاسی شاه سلطان حسین صفوی است .
خلاصه ماشینی:
تضعیف قزلباش ها به عنوان صاحبان اصلی عصبیت و قدرت صفویه از دوره شاه اسماعیل و ضربه نهایی توسط شاه عباس به آنان و نیز انحطاط و فساد تدریجی و نقش قدرت های منطقه ای نظیر امپراتوری عثمانی در تضعیف آن ، از مفروضات فروپاشی صفویه است که ارتباطی به روان شناسی سیاسی شاه سلطان حسین ندارد و به این وسیله از قلمرو نوشتار حاضر خارج می شود (بنگرید به : نوابی ، ١٣٨٦: ١١٠، ٢٧٩ و٢٥٤؛ ولایتی ، ١٣٨٦: ٩٦٤ و صفت گل ، ١٣٨٨: ٩٢-٩١).
شاه زادگانی که بعدا به پادشاهی می رسیدند، چون خود در دورة ولی عهدی همواره در معرض زندانی شدن ، کور شدن و یا کشته شدن قرار داشتند، هنگام رسیدن به پادشاهی به تخلیه کینه ها و عقده های روانی خود می پرداختند (مقایسه کنید: حسینی زاده ، ١٣٧٩: ١٢٣) ؛ اما ظاهرا این موضوع در مورد شاه سلطان حسین به گونه ای معکوس عمل می کرد و این «وحشت و اضطراب دائمی » از قتل ، کوری و یا زندانی شدن ، از وی فردی «ترسو» ساخت ؛ یعنی ترس و جبن صفت روحی و ملکه شخصیتی او شد.
لاکهارت نقل می کند: بعد از آنکه شاه پسر ارشد خود «محمود میرزا» را که در آن وقت ٢٥ سال بیش نداشت ، فرمانده لشکر در مقابله با محمود افغان کرد، اما عده ای از درباریان نزد شاه آمدند و گفتند که محمود میرزا طبعی جاه طلب دارد و اگر در رأس قشون قرار گیرد، برای غصب تاج و تخت شما اقدام خواهد کرد (لاکهارت ، ١٣٨٣: ١٣٢)؛ لذا شاه از این کار منصرف شد.