خلاصه ماشینی:
اما این رویکردهای نوین که بیش از شرقشناسی به معنای متداول کلمه تخصصی شدهاند؛بهواسطهی تمایز میان مقولات دانش و علم،قابلیتهای خود برای شکلدادن به عرصههای آگاهی و پدیدآوردن دگرگونی را از دست دادهاند(لیوتار، ṣ1381 صص 274-270)و آن را باید مجموعهی تحقیقاتی برشمرد که موضوع تحقیق تخصصی آنان را مسایلی مربوط به شرق تشکیل میدهد و بهواسطهی قرارگیری در بطن برخی از جنبههای تخصصی،ماهیت خود را به مثابه نظریات روایتساز شرقگرایان پیشین از دست داده است و دیگر قادر نیست تا بینش عمومی پیرامون شرق را دگرگون سازد.
این امری بود که در نهایت منجر به کنشهای اولیه به منظور واشکافی رازهای شرق توسط ذهن ناآرام غربی گردید و مبدایی برای شکلگیری رشتههای شرقشناسی در قرن نوزدهم شد.
این امر به اولین بارقههای تفکری بدل میگردد که شرق و غرب را نه به مثابه دو نیروی متضاد در برابر یکدیگر،بلکه به دو پاره یک بدن شبیه میسازد و راه را برای نگرش به شرق به مثابه اقلیم گمشده روح غربی میگشاید.
این سامانههای فکری در نهایت منجر به خلق یک خط تمایز بسیار قدرتمند میان شرق و غرب گردید.
-این امر در نهایت زمانی شدت مخاطره بیشتری مییابد که سکون ناشی از آن با سکون تمدنهای شرقی که در آنها مفهوم زمان معنایی مغایر با زمان تاریخی دارد و در حیطه اکنون-ابدی تعین مییابد؛تشدید میگردد.
عرصه نفی زمانی در این تمدنها ریشهای بسیار دیرینه دارد و اولین طرح مسئله اضمحلال سنت از دیدگاه شرقشناسان نیز،درک این سیر نزولی در تمدنهای شرقی بوده است.