خلاصه ماشینی:
افسانه و حماسه و اسطوره در شکل گرفتن فرهنگ ایرانی نقش بنیادی داشتهاند و مانند هر امر بنیادی،تحلیل و درک کارکرد اجتماعی آنها دشوار است،به خصوص آنکه من مدعیام، ایرانیت هنوز در جایی که مرز میان اسطوره با تاریخ است با زحمت خود را سرپا نگه داشته است.
پری در اصل یکی از زن-ایزدان بوده که در زمانهای کهن و پیش از دینآوری زردشت ستایش میشد، ولی بعدها در اثر عوامل و انگیزههای گوناگون مانند دگرگونیهای اجتماعی،دینآوری و نوکیشیها و رواج ارزشهای اخلاقی تازه برداشت ذهنی آن گروه از ایرانیان که آیین زردشت را پذیرفته بودند دگرگون شده پری را به صورت موجود زشت اهریمنی نداشتند،ولی خاطرهی دیرین پری به صورت الههای که با کامکاری و باروری و زایش رابطهای نزدیک داشت همچنان در ذهن جمعی ناخودآگاه مردمان باقیمانده و در ادب فارسی و فرهنگ عامیانهی ایرانی منعکس شده است.
آیا ایرانیت که حاضر نیست پس از چهار هزار سال زندگی بر روی این زمین مادی به محدودیتهای منطقی تن در دهد و هنوز هم با کوششی درخشان و طاقتفرسا میخواهد با حذف عامل زمان خود را در جایی میان اسطوره و تاریخ نگاه دارد،میتواند به محدودیتهای صحنه گردن بگذارد!؟به قول فروغ«کرم خاک و اما خاکش بویناک، بادبادکهاش در افلاک پاک.
به نظر جوزف کمبل قهرمان ساخته و پرداختهی زردشت پیغمبر نیز مانند پهلوان نوعی مغرب زمین یک شخصیت«پرسوناژ»است و در نتیجه به ناچار موجودی تراژیک است و محکوم است که به سختی در آلام و رمز و راز این جهان مادی گرفتار آید.
درست است که حماسههای شاهنامه به شکلی به نمایش در میآمد،اما نکتهی اصلی در کار هنر نمایش یعنی تصنعی بودن صحنه و آگاهی تماشاکننده از این امر،در مورد قصههای شاهنامه شاخص نیست.