چکیده:
حسرت و یاد دوران گذشته باعث بروز غم و اندوه در انسانها میشود. حسرت گذشتههای شیرین و تقابل زمان حال با این گذشته نوستالژی یا غم غربت نامیده میشود. آنچه غم غربت را در وجود انسانها میکارد جدایی از جایگاه اصلی، اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، و کلا وضع نابسامان زندگی کنونی است. میتوان گفت این رفتار ناخودآگاه بهمنزلة یک احساس عمومی در همة افراد متجلی میشود. نوستالژی یکی از موضوعهای مهم شعر معاصر پارسی است. از جمله شاعران معاصر که حسرت گذشتههای خوش ازدسترفته و یادکرد آنها در اشعارش بسامدی فراوان دارد منوچهر آتشی است. موقعیت و شرایط زندگی، اندیشه و عاطفة قوی، و آشنایی با بسیاری از شاعران و بزرگان منجر به برانگیختهشدن حس نوستالژیکی قوی در آتشی شده است. این پژوهش بر آن است، که با بهرهگیری از نظریات یونگ و فروید و به روش تحلیلی ـ توصیفی، به بررسی عوامل ایجاد غم غربت و حسرت به گذشته در شعر منوچهر آتشی بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"(همان : ١٨٧) آتشی در شعر «و با دهان کودکانمان گریسته بودیم » از مجموعـه شـعری بازگشـت بـه درون سنگ باز در خیال خود به دنبال روزهای کودکی خود می گردد، اما آن ها را نمی یابد: ما در باغ گشتیم پرنده ها را خواندیم و چراغ ها را در روز روشن تماشا کردیم و همین بود که گم شده ها را شناختیم اما نیافتیم (همان : ١٧٩٩) ادبیات پارسی معاصر، سال سوم، شمارة دوم، تابستان ١٣٩٢ اما شاعر یگانه دل خوشی اش را همراه بودن با همین دوران در خیال خود می داند: با این همه ما سفر خواهیم کرد و در همین قایق ها و در همین کلمه ها که خود در نامه های قدیمی دنبال معناهای خود می گردند (همان ) نوستالژی دوران جوانی نیز بارها در شعر آتشی به صورتی غم انگیز بیان شـده اسـت او در مجموعة شعری چه تلخ است این سیب شعری با نام «بـا یـاد سـال هـای دور جـوانی » سروده است که به گفتة آتشی این شعر زمزمه ای برای دوستش سپانلو است ."